نویسنده: رسول سعادتمند




 

خیالتان راحت باشد

حجت الاسلام والمسلمین آشتیانی:

در یکی از نیمه شبها خبر آوردند که قرار است کودتایی رخ دهد. حاج احمد آقا شتابان خدمت امام رسید. امام مشغول به ادای نماز شب بودند کاری که همیشه در این ساعت انجام می‌دادند. مدتی طولانی به انتظار ایستاد، اما امام غرق در راز و نیاز با خداوند بودند. وقتی حاج احمد آقا موضوع را به اطلاع آقا رساند، ایشان با همان متانت و آرامشی که همواره داشتند اشاره کردند و آرام فرمودند «مسأله‌ای نیست؛ شما بروید و خیالتان آسوده باشد...» (1)

شما بروید توی پناهگاه

خانم سرلشکر محسن رضایی:

یکبار در خصوص کودتای ملی‌گراها همراه دو نفر از مسؤولان خدمت امام رفتیم و به ایشان گفتیم: آقا شما بیایید تشریف ببرید. امشب شبی است که اینها می‌خواهند کودتا بکنند. شما بهتر است تشریف ببرید چون ممکن است با هواپیما اینجا را بمباران کنند. امام فرمودند:
من که نمی‌ترسم اگر شما می‌ترسید، شما بروید توی پناهگاه. من اینجا سر جای خودم محکم ایستاده‌ام و همین جا هم خواهم ماند. (2)

مطمئن باشید من طوری نخواهم شد

حجت الاسلام والمسلمین امام جمارانی:

شبی که کودتای نوژه پیشی آمد، آقای خامنه‌ای و آقای ‌هاشمی خدمت امام رسیدند و به ایشان پیشنهاد کردند بهتر است شما از اینجا به جای دیگری منتقل شوید. امام فرمودند: «من از اینجا یک قدم برنخواهم داشت.» به ایشان عرض شد، جان شما اینجا در خطر است. ایشان فرمودند: «نه، من در خطر نیستم شما بروید، هم از خودتان محافظت کنید و هم از رادیو - تلویزیون و بگویید که اینجا هم یک دستگاه بگذارند که اگر خواستم پیامی بدهم آماده باشد.» طبق اخباری که رسیده بود ممکن بود همان شب حمله‌ای به منزل امام صورت بگیرد. آقای خامنه‌ای مجدداً تأکید کردند: «شما ممکن است تا فردا نباشید تا پیامی بدهید.» امام با یک لبخند خاصی فرمودند: «شما مطمئن باشید من طوری نخواهم شد و شما فکر سلامتی خودتان باشید و من از اینجا به هیچ وجه نخواهم رفت.» و آن شب نه تنها خود ایشان یک قدم پا را فراتر نگذاشتند بلکه روحیه عجیبی به همه دادند و آقایان با یک اطمینان خاطری از خدمت امام مرخص شدند. (3)

شما با خانم امشب منزل را ترک کنید

آیت الله ‌اشراقی:

در شب مورد نظر که خبر رسیده بود قرار است کودتا شود، من که در تمام مدت روز برای بررسی اوضاع به بعضی از وزارتخانه‌ها رفته بودم، با کمال خستگی به منزل امام آمدم و به حضور ایشان رسیدم. امام به من فرمودند: «شما امشب با خانم این منزل را ترک کنید.» با کمال تعجب سؤال کردم: «چرا؟» فرمودند: «به ما گزارش شده که امشب بعضی از عناصر خائن خیال دارند منزل ما را بمباران کنند.» اولین سؤالی که من از امام کردم این بود: «آیا بهتر آن نیست که حضرتعالی هم منزل را ترک کنید و به جای امن‌تری بروید؟» امام فرمودند: «این پیشنهاد را دیگران هم کرده‌اند ولی من قبول نکرده‌ام و من هرگز این جایگاه را ترک نخواهم کرد.» (4)

در این مردم نمی‌شود کودتا کرد

رکنی (از عوامل کودتای نوژه):

شبی که قرار بود کودتای نوژه اجرا شود نزدیکان امام توطئه آمریکا را به استحضار ایشان رساندند. امام خیلی آرام و توأم با خونسردی تبسم کرده و فرمودند: توی این مردم نمی‌شود کودتا کرد وقتی از امام خواسته شد که به منظور احتیاط اقامتگاه خود را ترک کنند. امام در پاسخ فرمودند: «من از اینجا تکان نمی‌خورم و همین جا هستم، هر کدام از افراد می‌خواهند بروند.» (5)

در خارج باید بنشینند وافور بکشند

آیت الله ‌هاشمی رفسنجانی:

موقعی که مسایل در شورای انقلاب مطرح می‌شد، و اطلاعات خامی داشتیم، در همان حدود به امام هم که گاهی خدمتشان می‌رفتیم گزارش می‌دادیم. روز آخر یعنی روز چهارشنبه، که مشخص شده بود ساعت چهار صبح آن روز برنامه دارند، و بناست هواپیماها به تهران آمده و بمباران کنند از جمله منزل امام را، ما فکر کردیم که خدمت امام برویم و مسأله را روشن بگوییم، و از ایشان تقاضا کنیم که شب را منزلشان نباشند. گرچه می‌دانستیم که ایشان این طور تقاضاها را نمی‌پذیرند، چون قبلاً در آن روزهای اولی که از پاریس آمده بودند خیلی از این شایعات درباره‌ی مدرسه علوی بوده و همین تقاضاها شده بود، ولی ایشان هیچ موقع قبول نمی‌کردند. من و آقای خامنه‌ای رفتیم خدمتشان و جریان را مشروح گفتیم ایشان برخلاف جلسات معمولی که نمی‌خندیدند، و خیلی جدی همیشه برخورد می‌کردند، آن روز خیلی متبسم و خندان، جلسه را مقدار زیادی با شوخی هم برگزار کردند. یعنی مطمئن بودند که قضیه، قضیه‌ای نمی‌تواند باشد، اول فرمودند: «قابل باور نیست، توی این مردم نمی‌شود کودتا کرد، این کودتاچیها بالأخره باید از آسمان به زمین بیایند، پس توی این مردم چه جوری می‌خواهند زندگی کنند؟ این آقایی که می‌گویند در خارج باید بنشیند وافور بکشد، کی راضی می‌شود که بیاید به ایران و اینجا کشته شود؟» و از این چیزها... به هر حال وقتی جزئیات را گفتیم قبول فرمودند که چیزی هست.
گفتند: «خوب با این آمادگی که به ما دادید دیگر دلیلی ندارد از خانه بیرون رویم، و اینها به اینجاها نمی‌رسند.» و دعا کردند که خداوند این جوانان و این افرادی را که در جریان هستند توفیق بدهد. (6)

من همین جا خواهم ماند

حجت الاسلام والمسلمین آشتیانی:

کودتای نافرجام نوژه که توسط برخی از عمال آمریکا طرح‌ریزی شده بود و هدف سقوط نظامی جمهوری اسلامی را تعقیب می‌کرد، در نظر داشت با کمک چند تن از افسران وابسته به نظام سرنگون شده ستمشاهی، با تصرف مکانهای حساس و بمباران محل اقامت مسؤولان بلند پایه کشور و از جمله بمباران منزل امام توطئه‌ای شوم را به قالب اجرا گذارد. اما از آنجا که خواست خدا بر افشاء و دستگیری عوامل دست اندرکار قرار گرفته بود، یکی از خودفروختگان موضوع را به اطلاع مادرش رساند. مادرش او را موعظه کرد و گفت: «این نظام، نظام حق است، حکومت اسلامی است و حکومت خداست و در رأس آن یک مرجع تقلید که نایب امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است، قرار دارد و خداوند اطاعت از او را واجب کرده و هر اقدامی علیه این نظام مخالفت با اسلام است.» سخنان ما در در او مؤثر افتاد وی جریان این کودتا را با یکی از مسؤولین کشور در میان گذاشت. آن طور که به یاد دارم این مسؤول، حضرت آیت الله خامنه‌ای بودند که بلافاصله به همراه یک نفر دیگر خدمت امام رسیدند و جریان را به اطلاع رسانده، و از ایشان خواهش کردند که محل خود را ترک گفته و به مکان دیگری بروند. امام بدون هیچ‌گونه تأملی مخالفت خود را با این نظر اعلام کردند و گفتند: «خیر، من همین جا خواهم ماند» و بعد فرمودند: «شما بروید از صدا و سیما محافظت کنید که اگر حادثه‌ای به وقوع پیوست، من از آن طریق به ملت پیام دهم و آنان را از این توطئه آگاه سازم.»
شخص دومی، (7) که با آقای خامنه‌ای خدمت امام رسیده بود با لحنی آمیخته با خجالت و حیاء بر تقاضای خود پافشاری کرد و گفت: «احتمال خطر وجود دارد و ما برای جان شما خوف داریم. پس بهتر است که به جایی دیگر بروید.» امام لبخندی دلنشین بر لب آوردند و خطاب به ایشان گفتند: «من هستم، شما خیالتان راحت باشد. اگر حادثه‌ای رخ داد، پیام می‌دهم» آرامش امام آن برادر را مجاب ساخت و تسلای خاطر همگان را فراهم ساخت و ما شاهد بودیم که این توطئه نیز طرفی نبسته و خیلی زود نقش بر آب شد. (8)

در عمرم مضطرب نشده‌ام

آیت الله امامی کاشانی:

خبر جریان چهارده اسفند سال 60 که در دانشگاه اعوان و انصار بنی صدر راه‌انداخته بودند، برای امام بردند که این چنین شده است. یکی از دوستان می‌گفت خدمت امام بودم، عرض کردم: «آقا این خبر شما را مضطرب کرده است؟» ایشان فرمودند: «نه، من در عمرم مضطرب نشده‌ام و الان هم مضطرب نیستم.» (9)

آرامش خاص خودشان را داشتند

دکتر پور مقدس (از پزشکان معالج امام):

وقتی در سال 60 قضیه ترور آیت الله خامنه‌ای پیش آمد من در تهران بودم همه درمانده بودند که این خبر را چگونه به امام گزارش بدهند آقای (حسن) صانعی از من به عنوان طبیب سؤال کرد اگر من بخواهم این خبر را به امام بدهم شما چه تدبیری را پیشنهاد می‌کنید؟ فکر کردم و گفتم اگر یک قرص آرام بخش در داخل چای ایشان حل کنیم و بعد از نیم ساعت قضیه را مطرح کنیم خوب است آقای صانعی در مورد این کار استخاره کرد و گفت بد است بعد خودشان این قضیه را مضطربانه خدمت امام نقل کرد. بعد به من گفت فلانی قبل از اینکه مطلب را بگویم امام به من فرمودند در مورد آقای خامنه‌ای مسأله‌ای پیش آمده است؟! بعد که تصدیق کردم فرمودند به دکتر معالج ایشان بگویید هر نیم ساعت تمام علایم حیاتی ایشان اعم از حال عمومی فشار خون- تعداد نبض- تنفس و... را به من گزارش کند. امام آرامش خاص خودشان را داشتند. (10)

امام کجاست؟

حجت الاسلام والمسلمین انصاری کرمانی:

روزی که آیت الله طالقانی از دنیا رفتند صبح زود یکی از اطبای قم با شتاب آمد منزل امام و گفت امام کجاست می‌خواهم بروم خدمت ایشان و ببینم آیا فشار خون ایشان زیاد نشده و بالا نرفته است؟ گفتیم قضایا ممکن است امام را متأثر کند ولی خاطرتان جمع باشد که طپش قلب ایشان از حد معمول زیادتر نمی‌شود. (11)

تقارب آجال شده است

حجت الاسلام والمسلمین آشتیانی:

زمانی که این فاجعه (هفتم تیر) رخ داد، همه مسؤولین و از جمله فرزند برومند امام خوف آن را داشتند که ایشان با بیماری قلبی که داشتند تاب تحمل شنیدن خبر این فاجعه عظیم را نداشته باشند. فلذا حاج احمد آقا به منظور اینکه خبر یاد شده بدون زمینه سازی قبلی به گوش امام نرسد، هنگامی که امام در خواب بودند، اقدام به برداشتن رادیوی ایشان که معمولاً بالای سر ایشان قرار داشت، کردند. پس از اینکه امام عزیز از خواب بیدار شدند متوجه فقدان رادیو شدند و با شمّ قوی که داشتند فهمیدند باید حادثه‌ای رخ داده باشد. به تدریج خبر این فاجعه عظیم به اطلاع امام رسانیده شد. حاج احمد آقا نقل می‌کرد امام در حیاط منزل قدم می‌زدند و ذکر می‌گفتند وقتی من به نزدیکی ایشان رسیدم گفتند: «تقارب آجال شده است». امام می‌گفتند که منطق ما منطق قرآن و اسلام است و دشمنان هیچ‌گاه نخواهند توانست این منطق را شکست دهند. ایشان بارها می‌گفتند که اگر تهذیب نفس در کار باشد مرگ عین حیات است. (12)

رادیو را بگذارید سرجای خود

حجت الاسلام والمسلمین انصاری کرمانی:

شبی که خبر شهادت دکتر بهشتی و یارانش به دفتر امام رسید نمی‌دانستیم این خبر را چگونه به گوش امام برسانیم، چون امام، شهید بهشتی را از جان و دل دوست داشتند. به رادیو- تلویزیون اطلاع داده شد که خبر را شب پخش نکنند، چون امام آخر شب اخبار را گوش می‌کنند. قرار شد فردای آن روز حاج احمد آقا و آقای‌ هاشمی بیایند به نحوی خبر را به امام اطلاع دهند که برای امام سکته‌ای پیش نیاید. در خانه هم سفارش شد که رادیو را از بالای سر امام بردارند، چون ممکن بود خبر ساعت هفت یا هشت صبح پخش شود. جالب اینجاست که وقتی خانم‌ها قبل از ساعت هفت می‌رفتند که رادیو را بردارند، امام به آنها می‌فرماید: «رادیو را بگذارید سر جای خود، من جریان را از رادیوهای خارجی شنیدم.» و جالب‌تر اینکه وقتی حاج احمد آقا و آقای ‌هاشمی خدمت ایشان رفتند، امام به آنها دلداری دادند و فوراً دستور تشکیل مجلس ترمیم و کابینه و انتخاب رییس دیوان عالی را صادر فرمودند. (13)

امام همه ما را آرام کردند

آیت الله محمدرضا توسلی:

بعد از شب فاجعه هفتم تیر همه‌ی مسؤولان در هراس بودند که انقلاب چه می‌شود. چون گروهی از بالاترین رده‌ی مسؤولان مملکتی در یک شب شربت شهادت نوشیدند که در میان آنها بزرگترین شخصیت قوه قضاییه، شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی و سایر شخصیتهای بالای کشور بودند. صبح آن روز مرحوم شهید رجایی و باهنر با جمعی از وزرا برای کسب تکلیف خدمت امام آمدند ولی همه خودشان را باخته بودند. از خدمت امام که برگشتند، آقای رجایی گفت: «امام با چند کلمه همه ما را آرام کردند» ایشان فرمودند: حوادث در عالم زیاد است و با شهادت جمعی از بزرگان نباید مقصد را رها کرد. بعد از دیدار آنها با امام چنان آرامشی در آنها پیدا شد که با اطمینان خاطر از همان جا به محل کار خود بازگشتند. (14)

کابینه را تکمیل کنید

شهید محمد علی رجائی:

پیش از دیدار با امام که به مناسبت شهادت جانگداز شهید بهشتی و 72 تن از یاران امام انجام شد تصمیم داشتیم در محضر ایشان ناراحتی و تأثر خود را پنهان کنیم تا امام متأثر نشوند اما تحمل این کار سنگین را در خود نمی‌دیدیم. ولی وقتی با ایشان دیدار کردیم چنان تحت تأثیر روحیه قوی امام قرار گرفتیم که در خود احساس آرامش کردیم و طبق معمول و ترتیب همیشگی مطالب خود را عرض کردیم ایشان قاطعانه فرمودند آنچه از کادر کابینه کم شده ولو به طور موقت افرادی را جایگزین آنها کنید. (15)

برای ما قصه‌ای بیان کردند

آقای سید علی اکبر پرورش:

یک روز پس از فاجعه هفت تیر باتفاق شهید رجائی و آقای موسوی اردبیلی و آقای‌ هاشمی رفسنجانی خدمت امام می‌رفتیم در راه صحبت بر سر این بود که چگونه این واقعه را توضیح بدهیم که برای امام با ناراحتی قلبی‌ای که داشتند شرح این قضیه مشکلی را پیش نیاورد. قرار شد آقای‌ هاشمی از طرف جمع با امام صحبت کنند. وقتی به محضر امام وارد شدیم قدری نشستیم و افراد جلسه سکوت معناداری کردند امام هم متوجه بودند. اما به جای اینکه آقای‌ ‌هاشمی صحبت کند امام صحبت فرمودند. بعد واقعه‌ای را برای ما بیان فرمودند که مدتها قبل در یک منطقه‌ای بیماری وبا شایع شد و مردم زیادی از این بیماری جان دادند به نحوی که جنازه‌های زیادی پهلوی هم چیده شده بود که مردم از دیدن آن جنازه‌ها خیلی وحشت می‌کردند تا جایی که مردم از ترس شیوع وبا داشتند جان می‌دادند تا اینکه یک روحانی قدرتمند مردم را خطاب کرد و گفت مردم چه شده چرا مضطرب هستید تقریباً آجال شده است و افراد نزدیک هم وبا هم جان می‌دهند نترسید والا از ترس این وبا همه می‌میرید!
امام پس از توضیح این حکایت فرمودند بله در قضیه دیشب هم تقریباً آجال شده و مرگهای این شهدا با هم اتفاق افتاده است و نگرانی و وحشتی ندارد امام آنچنان صلابت روحی داشتند و قدرتمندانه با این قضیه برخورد کردند که همه افرادی که خدمت ایشان بودند با شجاعت بی مانندی با قضیه برخورد کردند.
بعد فرمودند: آقای اردبیلی به جای مرحوم شهید بهشتی کارها را تدارک کنند و من هم حکم می‌دهم و به آقای‌ ‌هاشمی فرمودند به هر شکلی هست باید مجلس را باز نگه دارید. که روز بعد نمایندگان مجروح را با سرم و تخت بیمارستان به مجلس آوردند تا به مجلس به نصاب رسمی خودش برسد. (16)

به ما دلداری دادند

آیت الله ‌هاشمی رفسنجانی:

ساعت هشت و نیم صبح روز هفتم تیر در اتاق کوچک بیرونی امام، به محضرشان مشرف شدیم، با توجه به اینکه امام از عارضه قلبی ناراحت بودند و تحت محافظت شدید اطبا قرار داشتند، اما برای انتقال خبر شهادت کسانی که بی شک در قلب و دل رئوف ایشان جایشان کمتر از فرزندان صلبی ایشان نبود، مشکل داشتیم. از سوی دیگر، همه امید ما هم همین جا بود. اگر مشکلات را اینجا حل نکنیم، جای دیگری نداریم. غیر از همین رهبر کسی دیگر را نداشتیم که درد دلمان را به او بگوییم و غیر از همین اتاقک جای دیگری نبود که به آن پناه ببریم. خود ایشان هم از پیش خیلی چیزها را مطلع شده بودند و می‌دانستند که ما از ایشان بیشتر احتیاج به دلداری و تسلیت و تقویت و هدایت داریم و به همین دلیل خیلی زود ما را پذیرفتند.
ما تسلیت گفتیم و ایشان ما را دلداری دادند و با ذکر حادثه و لطیفه‌ای از تاریخ قدیم حوزه نجف اشرف در یک بلیه عمومی و اشاره به سرنوشت انبیاء و اولیاء و الطاف و هدایتهای الهی به ما آرامش و اعتماد به نفس بیشتر دادند. (17)

به همه آرامش دادند

دکتر پورمقدس:

وقتی قضیه فاجعه هفتم تیر اتفاق افتاد، این انفجار واقعاً در بیت امام هم انفجاری ایجاد کرد چون نمی‌دانستیم چگونه مطلب را به امام منتقل کنیم. دگرگونی روحی و تشویش خاصی در همه ایجاد شد. ولی دیدم که صبح آن روز امام به حسینیه آمدند و آن سخنرانی خاص را ایراد کردند و به همه آرامش دادند. (18)

خداوند اجل‌ها را نزدیک کرد

حجت الاسلام والمسلمین انصاری کرمانی:

پس از قضیه هفتم تیر وقتی آقای‌ ‌هاشمی و حاج احمد آقا می‌روند خدمت امام، ایشان به آنها دلداری می‌دهند و قضیه‌ای را نقل می‌کنند که یکی از علمای اسلام بالای منبر بوده که به ایشان خبر می‌دهند حادثه‌ای اتفاق افتاده که در آن عده‌ی زیادی جان سپرده‌اند. آن عالم با همان وضعیتی که روی منبر نشسته بود فرمود: «تقارب آجال شده است» یعنی خداوند اجلها را نزدیک کرده است، بنا بود اینها به طور پراکنده بمیرند ولی خداوند اجلها را نزدیک کرد. (19)

امام تسلط بر خود داشتند

حجت الاسلام والمسلمین موسوی خوئینی‌ها:

در بعضی از موارد شاهد بودم و یا از حاج احمد آقا شنیدم که افراد برای انتقال اخبار مهم به امام، فکر می‌کردند که چگونه خبر را بگویند که امام را متأثر نکنند و فشاری به قلب ایشان نیاید. اما درمی‌یافتند که بعد از نقل حادثه عکس العمل امام عادی بوده و با گفتن جمله انالله و انا الیه راجعون و از این قبیل که بسیار پر معنا بود بردبارانه با حادثه برخورد می‌کردند. البته این نه بدان معنی است که در مقابل کشته شدن هفتاد نفر در فاجعه هفتم تیر و یا شخصیتهای بزرگ، ایشان بی تفاوت باشند، بلکه ایشان از عطوفت و رقت قلب خاصی برخوردار بودند. چون از پیش خود را برای حوادث آماده کرده بودند، دستپاچه که نمی‌شدند بماند، با تسلط بر خود دنبال حل حادثه می‌رفتند. (20)

دزدی آمده و سنگی انداخته

حجت الاسلام والمسلمین انصاری کرمانی:

در جریان حمله عراق به ایران، در روزی که هواپیماهای متجاوز عراق آمدند و تمام مرزهای جنوب و غرب کشور مورد حمله قرار گرفت، مسؤولین و فرماندهان در حالی که واقعاً گیج و مضطرب بودند، خدمت امام آمدند. امام چند لحظه با آنها دیدار داشتند و آنها را راهنمایی فرمودند. آنها وقتی بیرون آمدند چنان روحیه گرفته بودند که یکی می‌گفت عراق را نابود می‌کنیم و دیگری می‌گفت تا بغداد جلو می‌رویم. و مردم را هم امام با یک جمله «دزدی آمده و سنگی انداخته» آرامش بخشیدند. (21)

شما هم ترسیدید؟

حجت الاسلام والمسلمین امام جمارانی:

در ابتدای جنگ برای حفظ بیت امام در نه نقطه از اطراف جماران ضد هوایی کار گذاشته بودند یک شب که برای نماز مغرب به مسجد جماران می‌رفتم، همه آنها برای اولین بار با هم شروع به آتش کردند. چون تا آن موقع صدای ضدهوایی نشنیده بودم سراسیمه خودم را به بیت رساندم، چون پزشکان هر صدای غیرمترقبه‌ای را برای قلب امام مضر می‌دانستند. وقتی آمدم دیدم خانواده امام اصرار دارند که امام را به زیرزمین حسینیه ببرند ولی ایشان به آنها می‌فرمودند که شما بروید، مسأله‌ای نیست. نترسید! وقتی من به جلوی حسینیه رسیدم ضدهواییها خاموش شده بودند. امام را دیدم که با خنده‌ی ملیحی به من فرمودند: «شما هم ترسیدید؟ این که چیزی نیست، نگران نباشید.» (22)

ما پیروز می‌شویم

ابوالحسن بنی صدر:

روز چهارم جنگ، برای ارائه گزارش سفر دو روزه خود به اهواز، آبادان و خرمشهر خدمت امام رسیدیم. اما مثل همیشه قیافه‌شان شاد، بشاش و امیدوار بود و گفتند: «ان شاءالله ما پیروز می‌شویم.» (23)

با دیدن امام آرام شدیم

خانم عاطفه ‌اشراقی:

اوایل جنگ بود که ناگهان صدای ضدهوایی به گوش ما رسید. و ما چون تا آن روز با صدای ضدهوایی آشنایی نداشتیم، احساس کردیم که هر صدا به منزله انفجار یک بمب است. سراسیمه به اتاق امام رفتیم، ولی امام در ایوان اتاق مشغول نماز خواندن و عبادت کردن بودند. گویی اصلاً متوجه ورود ما به اتاق نشده‌اند. ما که هیجان زده و از طرفی نگران امام بودیم، با دیدن آن حالت امام، احساس آرامش کردیم. (24)

ضربان قلب امام افزایش پیدا نمی‌کرد

دکتر پور مقدس:

در جریان بمباران و موشک باران تهران که هر کسی دچار اضطراب می‌شد، اما در همان لحظات روی «تله مانیتور» می‌دیدیم که ضربان قلب امام افزایش پیدا نمی‌کند. می‌رفتیم فشار خون امام را می‌گرفتیم می‌دیدیم هیچ تفاوتی با قبل ندارد. و این نشان می‌داد که واقعاً امام هرگز از چیزی نمی‌ترسیدند. (25)

آرامش قلبی امام در جنگ شهرها

حجت الاسلام و المسلمین رحیمیان:

یک بار ساعت حدود هشت و ده دقیقه صبح بود که موج انفجار ناشی از اصابت موشک به نزدیکترین نقطه به جماران، چنان همه جا را تکان داد که در اتاق امام به شدت باز شد و به پشت اینجانب که نزدیک در نشسته بودم، خورد. در آن حال من توجهم به امام بود ولی هیچ‌گونه تغییر و واکنشی در قیافه ایشان ندیدم. بعد هم با توجه به اینکه با دستگاه مخصوصی به طور مداوم قلب امام تحت کنترل بود، از یکی از پزشکان مراقب تحقیق کردم، معلوم شد کمترین تغییری حتی در تپش قلب مبارکشان روی صحنه مزبور منعکس نشده بود. (26)

طمأنینه امام به همه سرایت می‌کرد

آقای میرحسین موسوی:

نکته مهمی که اثر آن از راهنمایی‌های امام در ملاقاتهایی که با ایشان داشتیم بیشتر بود آن حالت آرامش و طمأنینه ایشان در برخورد با مسایل بود که به کسانی که به ایشان رجوع می‌کردند این حالت امام سرایت می‌کرد. (27)

در گرفتاریها تنها کسی بود که آرامش داشت

آیت الله ابراهیم امینی:

کسانی که با امام ارتباط داشتند به خوبی این مسأله را لمس می‌کردند که ایشان از نفس مطمئنه برخوردار بودند و از این رو در وجود خود آرامشی داشتند که باعث می‌شد در هیچ شرایطی دچار اضطراب نشوند. همه می‌دانند که انقلاب اسلامی از همان روزهای اولی که پایه‌گذاری می‌شد تا سالها بعد از پیروزی آن، دچار فراز و نشیبهای بسیاری شد و دشواریهای بسیاری را پشت سر گذاشت. در جریان این دشواریها بسیار کسان دچار اضطراب و آشفتگی می‌شدند، اما تنها کسی که همواره آرامش خود را حفظ می‌کرد، امام بودند.
بعضی اوقات کسانی که از شدت گرفتاری و ناراحتی دچار یأس و پریشان حالی می‌شدند، خدمت ایشان می‌رفتند و می‌پرسیدند که به طور مثال فلان مشکل را چه باید کرد. امام با آرامش باطنی و صفایی که از خصوصیاتشان سرچشمه می‌گرفت می‌فرمودند چیز مهمی نیست. و واقعاً مشکل برطرف و قضیه حل می‌شد.
واقعیت این بود که بیشتر افراد که به خدمت امام می‌رفتند، با اضطراب و ناراحتی خیال می‌رفتند، اما آرام و آسوده از نزدشان برمی‌گشتند. مسؤولان محترمی که در ارتباط با کار خودشان دیدارهای بسیاری داشتند این امر را تأیید می‌کنند. من نیز خودم هرگز حالتی خلاف آنچه عرض شد ندیدم. در سخت‌ترین و پیچیده‌ترین شرایط در ایشان آرامش درونی و حقیقی وجود داشت به دلیل وجود همین آرامش بود که می‌توانستند بر دیگران تأثیر بگذارند و آنها را امیدوار بکنند. (28)

پی‌نوشت‌ها:

1- همان.
2- همان، ص 264-265.
3- همان، ص 265.
4- همان، ص 265-266.
5- همان، ص 266.
6- همان، ص 266-267.
7- حجت الاسلام و المسلمین‌ هاشمی رفسنجانی.
8- برداشت‌هایی از سیره امام خمینی، ج 2، ص 267.
9- همان.
10- همان، ص 268-269.
11- همان، ص 269.
12- همان.
13- همان، ص 270.
14- همان.
15- همان، ص 271.
16- همان، ص 271-272.
17- همان، ص 272.
18- همان، ص 272-273.
19- همان، ص 273.
20- همان.
21- همان، ص 273-274.
22- همان، ص 274.
بعدها معلوم شد که فرمانده ضدهوایی برای امتحان قبضه‌ها و آمادگی اطرافیان به آنها دستور شلیک داده بود. اما با هیچ یک از اعضای بیت امام در این کار هماهنگی نکرده بود.
23- برداشت‌هایی از سیره امام خمینی، ج 2، ص 274.
24- همان، ص 274-275.
25- همان، ص 275.
26- همان.
27- همان، ص 275-276.
28- همان، ص 276.

منبع مقاله :
سعادتمند، رسول؛ (1389)، درسهایی از امام: اخلاص و تقوا، قم: انتشارات تسنیم، چاپ اول